همین دیروز در حمام در مورد همکارم که دوست صمیمی و قدیمی ام هم هست، شهودی بهم دست داد و به نتیجه ی جالبی رسیدم که خودم هم کف کرده بودم! نمیتونم اینجا بنویسم، چون هم خودش ممکنه اینجا را بخونه، هم کسان دیگه ای از دوستان هستند که هم آدرس این وبلاگ را دارند، هم می دونند من دارم در مورد کی حرف مینویسم! ولی احساس خوبی بهم دست داد، چون هم یه فکرایی توی کله ام چرخ میخورد که آزارم میداد، هم بعد از این میتونم جور دیگه ای به قضیه نگاه کنم.
بشمارید چند بار از کلمه ی «هم» در این نوشته استفاده شده است.
« و اگر شما نیز می توانید، مانند آن را بیاورید»!